افکار نا منسجم

یاد نگاشت هایی از زندگیم

افکار نا منسجم

یاد نگاشت هایی از زندگیم

عینک

حدودا یک ماه و نیم پیش بود که رفته بودم چشم پزشکی.بهم شماره عینک داد اما فرصت نشد عینکم را بگیرم. علت اش این بود که می خواستم  یک چشم پزشک دیگه هم نمره چشم ام را چک کنه.تا اینکه پریروز  آقای م می خواست بره چشم پزشک ، با هم دیگه رفتیم پیش خانم دکتر .بگذریم که خانم دکتر کلی به آقای م خانمتون فلان و خانومت بمان گفت  و من همین جور مونده بودم که خانوم جون اول یه سوالی چیزی بعدش هی خانومتون و آقاتون بکن.خانم چشم پزشک بهم گفت که چشمم آستیگماته و حتما باید از عینک استفاده کنم.جالبیش این بود که وقتی با نمره چشم یک ماه پیشم مقایسه کردم حدود ۱ نمره تغییر کرده بود.امروز دوباره باید برم ببینم بلاخره چه شماره عینکی بگیرم.خلاصه بزودی من در چهره جدیدی ظاهر می شوم.

نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد