جدیدا احساس می کنم کار کردنم مثل پیش از عید نیست یه جورایی تنبل شدم.خودم خوب می فهمم زیاد وقتم را تلف می کنم.باید یه فکر اساسی بکنم.کلاس ورزش؟ کلاس یه زبان جدید غیر از انگلیسی یا نمی دونم یه کارهایی که نشاط به زندگیم بده.دیروز دوباره آلرژی لعنتی اومده بود سراعم با لب ورم کرده رفتم ختم یکی از آشنایان هم این عامل و هم رفتن به مسجد حسابی روح و روانم را بهم ریخته بود رفتن به این جورجاها باعت می شه جند دقیقه ای به چیز دیگری غیر از زندگی هم فکر کنم کسی که تا چند وقت پیش سرحال و خوب بود یهویی دیگه تو این دنیا نباشه.اومدم خونه سریع یه آمپول دگزامتازون زدم تا التهاب بدنم کمتر بشه.وقتی برگشتم فیلم two much را دیدم جالب بود.
بعضی وقتها یه حرکاتی انجام می دهم که خودم هم باور نمی کنم . کلی فکر می کنم و نتیجه گیری هم می کنم که این کار که می خواهم انجام بدهم درست نیست اما یهویی و فقط در کسری از تانیه یه چیزی می ره تو مخم که باعت می شه گند بزنم به اون همه اندیشه و تفکر. مثلا دیشب ، یه موضوع بی اهمیت باعث ناراحتی خودم و آقای میم شد. بایددر رفتارهام بیشتر دقت کنم.
سلام خوبی.. بیا آخرین نوشته ام رو بخون که دیگه از وبنویسی دست کشیدم .. خداحافظ دوست من
بگذار تا بگویند
هر فحش کینه توزان
از ناسزای ایشان
شد صبر ما فروزان
بگذار تا بکوبند
با گرز دین سرم را
هرگز نشد دلم سرد
بل شد قوی ازیشان
دانم که عاقبت چیست
یا مرگ یا ظفر را
حاشا که دل به این ره
هرگز نشد پشیمان