افکار نا منسجم

یاد نگاشت هایی از زندگیم

افکار نا منسجم

یاد نگاشت هایی از زندگیم

مهمانی

امروز روز آخری است که در این شرکت هستیم.کم کم باید بقیه وسایل ام را جمع کنم.می خواهم زودتر بروم تا به کارهای مهمانی فردا شبم برسم.خیلی جالبه امروز یکی از همکاران برای اینکه فردا شب ۴ نفر مهمان دارد به شرکت نیامده است.دیشب که سبزی دلمه را پاک می کردم بی اختیار اشک می ریختم. بعضی کارهایی را که قبلا با علاقه انجام می دادم نمی دونم چرا جدیدا نسبت به انجامشون بی رغبت شدم .البته مسلما منظورم فقط سبزی پاک کردن نیست.فردا شب من باید کارهایی را انجام دهم که کمی انجام دادن اش برایم سخته، احتیاجه خیلی سنجیده عمل کنم.

تا بعد

نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد