انجام کار به یک طرف، دردسرهایی که برای انجام کار بوجود می آید به یه طرف دیگه، واقعا خسته شدم.بعد از ۲ سال کارکردن در یک شرکت به خاطر تغییر سمت بهت بگند باهات قرارداد ۳ ماهه می بندیم خیلی زور داره.فکر نمی کردم بیدی باشم که با این بادها بلرزم ولی یه جورایی خیلی اذیتم.احساس می کنم امنیت شغلی ندارم.نمی دونم من تحملم کم شده یا اینکه دیگران انتظاراتشون زیاد شده.
از دست خودم هم ناراحتم.از این احساساتی بودنم حالم بهم می خوره.بعضی وقته خیلی دلم می خواهد جای یه کوه یخ بودم.دیشب واقعا چه فوتبالی دیدم من!!!
چایی یوهان اشپر یه جورایی ریلکس ترم کردم.بعدش هم که به نیم ساعت اضافه نکشیدم و مثل جسد افتادم توی تختم.هر چی واسه خودم نقشه می کشم هیچکدوم را عملی نمی کنم و ترکون می زنم به اون همه طرح و نشه و برنامه و برنامه ریزی.
آخه چور باید حالیت کنم که با هر کسی مثل خودش رفتار کنی همونقدر که تو واسه اون ارزش داری واسش ارزش قائل شو.ببین تو توی ارزش بندی دوستهای اون طرف تو رده چندی .بعدش یارو را بذار دو تا پایین تر از خودت.
حق ات است.بکش...