افکار نا منسجم

یاد نگاشت هایی از زندگیم

افکار نا منسجم

یاد نگاشت هایی از زندگیم

دوباره

 چهارشنبه چندین بار حافظ بازکردم، اما آنچه می خواستم نیامد شاید هم در لفافه بود و من نفهمیدم.

 اتفاق خوبی افتاد دیدن دوست اتریشی ام، 8  ماهی می شد از او بی خبر بودم ، از دیدنش خوشحال شدم  با انگلیسی- آلمانی دست و پا شکسته با هم صحبت کردیم.

در طول  هفته گذشته یک دیگر از دوستان قدیمی ام را هم دیدم. جالب آنکه زمان آنها را دیدم  که مجبور به دل کندنی دوباره بودم.

بعضی وقتها یه تلنگر لازم است تا آدم یهویی به خودش بیاد و ببینه که کجای کاره و خبر نداره شایدم خبر داره اما به روی خودش نمیاره

 دوستم برایم یه SMS فرستاده بود.نوشته بود خیلی خری تو از اون هایی هستی که فقط چیزهایی که از دست میدهی می بینی و براشون ارزش قائلی حق با دوستمه.باید در نحوه نگرشم هم تغییر اساسی بوجود بیاد.

 جایی خواندم که دعاها و خواسته ها بر آورده می شود اما ممکن است زمانی برآورده شوند که فراموش کرده ایم همان چیزهایی بودند که با التماس از خدا می خواستیم.

خوشحالم که گذشت زمان خیلی چیزها را درست می کند.

تصمیم گرفتم دوباره با عشق و علاقه کار کنم.

 امروز خوب خوبم ، با انگیزه و پر از انرژی مثبت.

نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد