با وجود اینکه هیچکدام از اتفاقاتی که من دوست داشتم این سه روز تعطیلی نیافتاد ولی بازهم خوب بود و خوش گذشت.از اینکه خونه نرفتم پشیمانم با وجود اینکه دو هفته پیش مامان اینجا بود اما یه جور غریبی دلم برایش تنگ شده است انقدر که شاید آخر این هفته بروم. دیشب مهمانی کرج خیلی خوب بود اما شبهایی که فردایش باید بروم سرکار از ساعت ۱۲ که میگذره معمولا استرسم زیاد میشه و همش نگران اینم که نکنه فردا حال و حوصله کار نداشته باشم . اما امروز به این نتیجه رسیدم که خیلی تفاوتی با روزهایی که شبش ساعت ۱۱ می خوابم نمی کنه حتی شاید بیشتر هم کار کردم.اول هفته که شروع خوبی داشت کاشکی تا پایان هفته همه چیز خوب باشه و اتفاقهای خوب بیافته.
سلام. از کجا می نویسی؟ چرا همش دلت گرفته ؟؟