افکار نا منسجم

یاد نگاشت هایی از زندگیم

افکار نا منسجم

یاد نگاشت هایی از زندگیم

همکارم گفت مشخصه فکرت خیلی مشغوله. واقعا هم همینطوره ، فکر کاری که یکشنبه باید تحویل بدهم خیلی ذهنم را درگیر کرده . از صبح  فشار کاریم خیلی زیاد بود. بلاخره الان که یه بخش عمده اش را تموم کردم خیالم راحت ترشد. شب  تولد دوستمه ، ۴-۵ نفری دور هم جمع میشیم و شمعی فوت می کنیم و عکس یادگاریی میگیریم.

خیلی  فکرها تو ذهنمه. شاید اگه یکی یکی و به نوبت انجامشون بدم از این همه درگیری ذهنی خلاص بشم .

نظرات 2 + ارسال نظر
راوی خاطرات بزها چهارشنبه 10 آبان‌ماه سال 1385 ساعت 07:50 ب.ظ

دریا که نامید نمی شه آخه خودش نماد امید
من که اگه یه روز دریا بگه خسته شدم دنیا رو می زارم کناری و می رم سر یه کوه خودم رو پرت می کنم پایین
موفق باشی

دریا پنج‌شنبه 11 آبان‌ماه سال 1385 ساعت 09:25 ق.ظ

سلام راوی خاطرات بزها
نا امید نیستم، یعنی اگر بخوام ناامید باشم که زنده نیستم.
راستی خاطراتت را کجا بخونم؟

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد