-
[ بدون عنوان ]
چهارشنبه 28 تیرماه سال 1385 19:09
اصولا عملیترین تجویزی که اینجور مواقع به ذهن می رسه کار سخت است ، کار کار کار... که فراموش کنی چی گذشته و چی پیش اومده... شاید اون موقع هم راضی نبودی ولی حداقل دلت خوش بود به اینکه کسی هست که دوستش داشته باشی و واسش انرزی بذاری .هرچند که متقابلا این انرژی بهت داده نمی شد شاید گهگاهی پیش خودت می گفتی به درک ولش کن...
-
[ بدون عنوان ]
سهشنبه 20 تیرماه سال 1385 08:29
می دانم که آدم رمانتیکی هستم و انتظارم از طرف مقابل اینست که نیازهای عاطفی مرا برآورده کند .می دانم اشتباه و مشکل از خود من است که ادمها را در همان قالبی که هستند نمی پذیرم و بیشتر فکر می کنم بنا به شرایطی این آدمی نیستند که نشان می دهند و به ان شخصی که من می پسندم نزدیکند.می دانم که کلان عادت به عادت کردن خوب نیست و...
-
[ بدون عنوان ]
دوشنبه 19 تیرماه سال 1385 11:48
انجام کار به یک طرف، دردسرهایی که برای انجام کار بوجود می آید به یه طرف دیگه، واقعا خسته شدم.بعد از ۲ سال کارکردن در یک شرکت به خاطر تغییر سمت بهت بگند باهات قرارداد ۳ ماهه می بندیم خیلی زور داره.فکر نمی کردم بیدی باشم که با این بادها بلرزم ولی یه جورایی خیلی اذیتم.احساس می کنم امنیت شغلی ندارم.نمی دونم من تحملم کم...
-
ورزش
شنبه 17 تیرماه سال 1385 08:21
جمعه خوبی را گذروندم.از صبح تا ۳ بعد از ظهر خیلی جو گیرانه ورزش کردم .رسیدم خونه از شدت گرسنگی می تونستم یک گاو درسته را بخورم مثل همیشه توی یخچال چیزی برای خوردن پیدا نکردم، یک قطعه شکلات خوردم و ترجیح دادم یه کمی استراحت کنم.یک ساعتی خوابیدم.بعد که بیدار شدم فیله مرغ درست کردم.پیاده روی بام تهران هم خیلی چسبید.الان...
-
[ بدون عنوان ]
پنجشنبه 15 تیرماه سال 1385 13:54
رفتم برای ورزشم یه لباس خوشگل خریدم، پیش به سوی ورزش راستی حالم هم خوب خوبه
-
[ بدون عنوان ]
پنجشنبه 15 تیرماه سال 1385 10:13
هر جور حساب می کنم می بینم دخلم با خرجم جور در نمی یاد، با پول خودم تا آخر امسال هم نمی تونم تصمیم ام را عملی کنم.جزء معدود مواردیه که به شدت احساس بی پولی می کنم. آدمی هم نیستم که یه درخواستم را بیشتر از یه بار مطرح کنم.همش نگران اینم که نکنه درخواستم غیر منطقی باشه و یا به خانواده ام فشار بیاد ، جالبیش اینه وقتی...
-
رئیس
سهشنبه 13 تیرماه سال 1385 17:42
اینکه اشخاص مختلف در موقعیت های متفاوت چه عکس العملی از خودشون نشون می دهند همیشه موضوع جالبی برای من بوده اما این موضوع که اون شخص انتظار داشته باشه با تغییر موقعیتش رفتار من هم نسبت بهش تغییر کنه برایم تا حدودی غیر قابل قبوله.البته اینو می دونم که اگه در شرایط سختی باشه باید باهاش همدلی کرد بگذریم... اصل قضیه اینه...
-
[ بدون عنوان ]
دوشنبه 12 تیرماه سال 1385 14:33
فعالیت کاری امروزم کم بود.عوضش صبح تا حالا همش مشغول چرخ زنی اینترنتی بودم. مطالب جالبی هم خواندم، اینجا را هم چک کنید. از برکت دومین سال شروع به کار یکی از همکاران در شرکت شیرینی درست حسابی هم خوردیم. صبح تا الان دومین کیکی می شود که خورده ام به اضافه مقدار زیادی شکلات کاکائویی با مغز کشمش، خورش البالوی ناهار هم که...
-
روز خوب
یکشنبه 11 تیرماه سال 1385 09:40
امروز خوب خوبم.با حال خوب از خواب بیدار شدم و خیلی با آرامش کارهام را انجام دادم با یک ساعت تاخیر ۸:۳۰ رسیدم شرکت .کاشکی هر روز اینجور بودم.یه جورایی فکر می کنم خیلی تابع شرایط و پیشامدها شدم و به مقدار زیادی در روحیه و حال من تاثیر گذارند. هوا گرمای دو سه روز پیش اش را نداره و بارون دیشب همه چیز را شسته و تمیز...
-
آغازی برای پایان
شنبه 10 تیرماه سال 1385 12:50
حرفها ، نگاه ها ، حس ها و اتفاقات دیروز برایم متفاوت بود.متفاوت تر از همیشه،عجیب بود ، دوستش داشتم اما عادی شدن اش را نمی خواستم و نمی خواهم.شاید دیروز پایانی بود برای آغاز ، شاید هم نه پایان بود و نه آغاز . دوست دارم حالت اول اتفاق بیافتد. اگر نه، حداقل حالت دوم هم نباشد.نمی خواهم همه چیز به همان روال سابقش باشد نمی...
-
[ بدون عنوان ]
پنجشنبه 8 تیرماه سال 1385 19:04
امروز هم سرکار بودم دارم فکر می کنم که امسال نه تنها به عنوان کارمند نمونه شرکتمون بلکه به عنوان کارمند نمونه کشور هم انتخاب می شم.وقتی که رسیدم شرکت جز من و نگهبان کسی نبود ،استخر پر از آب خیلی به وسوسه ام انداخته بود، پیش خودم فکر کردم بد نیست به نگهبانمون بگم می خواهی برو به زن و بچه ات سر بزن من هوای شرکت را دارم...
-
[ بدون عنوان ]
چهارشنبه 7 تیرماه سال 1385 20:47
خیلی حرفها توی سرم چرخ می زنه فکر کنم همین روزهاست که فکرهای توی سرم قلمبه بشند و بیاند بالا از بس فکر کردم و به نتیجه نرسیدم یا اگه به نتیجه ای هم رسیدم عملیش نکردم حالم بهم می خوره. روز پر تنش و پر استرس و پر اتفاقی را داشتم.تغییر سمت،بهبود ارتباطم با یکی از همکارها و اینکه تا الان که ساعت ۸:۳۰ من سرکارم هستم.از ۶...
-
[ بدون عنوان ]
سهشنبه 6 تیرماه سال 1385 08:41
هر چند که خستگی مسافرتم زیاد بود ولی به رفتن اش می ارزید و همین تغییر مکان کلی در بهبود روحیه ام موثر بود. هنوز هم گهگاهی قلبم تیر می کشه و دردی در قفسه سینه ام می پیچه اما مطمئنم که این هم خوب می شه و به تحمل کردن اش می ارزه.راستی از اراده خودم هم خوشم آمد فکر نمی کردم تحمل 4 روز بی خبری را داشته باشم و لی دیدم که می...
-
[ بدون عنوان ]
سهشنبه 30 خردادماه سال 1385 11:52
ای کاش غول چراغ جادو اینجا بود .تو را از رویا به واقعیت می آورد.
-
[ بدون عنوان ]
سهشنبه 30 خردادماه سال 1385 09:36
همیشه انجام دادن یک کاری ، خیلی راحت تر از فکر کردن به اون کاره.منظورم این نیست که باید بی کله عمل کرد و بدون فکر هر کاری را انجام داد ولی وقتی درگیر انجام کار شدیم حداقل خیالمون راحته که یه قدم برداشتیم و بالاخره شروع به انجام کار کردیم بعد از قدم اول پشتکار و اراده انجام کار مطرح می شه .اینکه کار را نیمه رها نکنیم و...
-
[ بدون عنوان ]
یکشنبه 28 خردادماه سال 1385 13:55
مطمئن باش تا حالا کسی از دلتنگی نمرده که تو بخواهی دومیش باشی.مطمئن باش اینقدر قوی هستی و تحملت بالاست که بتونی منطقی فکر کنی و عقلانی به قضیه نگاه کنی اونوقت خیلی هم برایت قابل قبول می شه. یک جورایی وقتی یک کتابی را می خونم مشکلات خودم را فراموش می کنم و تا یه مدتی ذهنم درگیر اون کناب میشه. مشغول خوندن کتاب پرنده...
-
[ بدون عنوان ]
چهارشنبه 24 خردادماه سال 1385 11:45
دلم یه شادی و هیجان غیر قابل پیش بینی می خواهد.دلم می خواهد همه چیز خیلی رمانتیک پیش بره.دلم می خواهد این فکرها و ناراحتی و غم و غصه ها هیچوقت سراغم نیاد.دلم می خواهد خیالم راحت باشه. نمی دونم امروز چی پیش میاد شاید مثل روزهای دیگه طی بشه. نه مطمئنم یه اتفاق خوب می افته........ مطمئن مطمئنممم
-
[ بدون عنوان ]
دوشنبه 22 خردادماه سال 1385 13:35
فکر نمی کردم جسارت گفتن اش را داشته باشم اگه می خواستم به پیامدهاش فکر کنم مطمئنم که همه چیز مثل سابق پیش می رفت و بازهم این من بودم که فکرم درگیر کارها و حرفهاش بود، باید این حرفها را می زدم.هر چند که اون لحظه هیچی توی مغزم نبود و همه حرف هایی که با خودم تکرار کرده بودم فراموشم شده بود به زحمت دو جمله گفتم اما فکر...
-
[ بدون عنوان ]
جمعه 19 خردادماه سال 1385 11:11
بد نیست یه وقتهایی خلاف عادت عمل بشه مثل امروز که اولین جمعه ایی که اومدم سرکار اتفاقا خیلی هم خوبه آرامش و سکوت.البته خودم هم خوب می دونم که آرامش و سکوت خونه بسمه.دیگه اگر آرامش و سکوت کار هم بهش اضافه بشه خدا می دونه چه اتفاقی می افته. منتظر مدیرم هستم که بیاد و پیشنهاد قیمت مناقصه فردا را تائید کنه. کاشکی می...
-
[ بدون عنوان ]
پنجشنبه 18 خردادماه سال 1385 14:11
خدا گر ز حکمت ببندد دری ز رحمت گشاید در دیگری
-
[ بدون عنوان ]
پنجشنبه 18 خردادماه سال 1385 12:49
خدا را شکر که با وجود همه تجارب و اتفاقات قلبم هنوز حساسیت گذشته اش را دارد شاید هم بیشتر.خدا را شکر که می فهمم و درک می کنم.خدا را شکر هنوز آنقدر گشاد نشده ام که برای انجام هر کاری محتاج به دیگری باشم و خودم در هر منصب و مقامی از عهده بسیاری از کارهایم برمی آیم . کاشکی می دانستم با دلتنگی ام چه کنم؟همین روزهاست که از...
-
[ بدون عنوان ]
چهارشنبه 17 خردادماه سال 1385 10:17
در ابعاد این عصر خاموش من از طعم تنصیف در متن ادراک یک کوچه تنهاترم بیا تا برایت بگویم چه اندازه تنهایی من بزرگ است و تنهایی من شبیخون حجم تو را پیش بینی نمی کرد تحمل شرایط موجود برایم سخت شده است یک جور عذاب تدریجی نمی توانم خودم را تغییر دهم یعنی برایم سخت است که بنا به مصالح و شرایط من هم نقشم را تغییر دهم و تاتر...
-
[ بدون عنوان ]
سهشنبه 16 خردادماه سال 1385 14:26
نمی دونم تا حالا برای شما پیش آمده که بخواهید در جهت بهبود یک مجموعه یا رابطه کاری انجام دهید؟ولی چگونگی اش را ندانید. این مجموعه می تونه محیط اطرافتون اعم از کار،دانشگاه یا خانواده شما باشه و اون ارنباط هم می تونه ارتباط با دوستانتون باشه و یا روابط خانوادگیتان.متاسفانه من برای بهبود این مجموعه و این روابط دچار...
-
[ بدون عنوان ]
یکشنبه 7 خردادماه سال 1385 15:25
از آدمهایی که خودشون هیچ ایده و عقیده ایی ندارند و همش دنبال این هستند که مطیع بی چون و چرای یه نفر دیگه باشند بدم می یاد و جالبیش اینه که همین آدمها به خودشون این اجازه را می دهند به راحتی بقیه را به تمسخر بگیرند.متاسفانه همه جا از این ادمها زیاد پیدا میشه اما وفورش را به مراتب در محیط کارم خیلی بیشتر از جاهای دیگه...
-
مهمانی
چهارشنبه 27 اردیبهشتماه سال 1385 13:16
امروز روز آخری است که در این شرکت هستیم.کم کم باید بقیه وسایل ام را جمع کنم.می خواهم زودتر بروم تا به کارهای مهمانی فردا شبم برسم.خیلی جالبه امروز یکی از همکاران برای اینکه فردا شب ۴ نفر مهمان دارد به شرکت نیامده است.دیشب که سبزی دلمه را پاک می کردم بی اختیار اشک می ریختم. بعضی کارهایی را که قبلا با علاقه انجام می...
-
ازدواج
سهشنبه 26 اردیبهشتماه سال 1385 16:31
با هر کدوم از دوستهای متاهلم که صحبت می کنم ازدواج را راهی برای فرار از تنهایی می دونند.چند روز ژیش با یکی از آشناهامون صحبت می کردم حرفهاش چند روزی روی من تاثیر داشت بهم گفت باید هدفمند عمل کنم و کلا باید فکر کنم که از زندگی چی می خواهم اونوقت بر اساس هدفم مسیرم را تعیین کنم یه جورایی دیگه نمی تونم بی گدار به آب...
-
[ بدون عنوان ]
دوشنبه 25 اردیبهشتماه سال 1385 13:20
امروز برم خونه کلی کار برای انجام دادن دارم از شستن ظرفها و لباسهای کثیف گرفته تانظافت خونه ، غذا پختن و خرید کردن هم بمونه.این دو سه روز فرصت نشد یه سری به کتابهام بزنم.دلم لک زده واسه خوندن کتابهایی که نا تمام دارم و کتابهای جدیدی که از نمایشگاه گرفتم.برای آخر هفته هم تصمیم گرفتم ،دوستهام را دعوت کنم بیان پیشم دور...
-
[ بدون عنوان ]
یکشنبه 24 اردیبهشتماه سال 1385 16:17
نمی دونم این سردردها چیه این دو روزه مرا گرفتار خودش کرده.مثل آدمهای منگ می شم.قرص هم بخورم فایده ای نداره.کاشکی زودتر برم خونه یکمی استراحت کنم.ممکنه از کم خوابی باشه .این چند روزه خوب استراحت نکردم.اوضاع احوال روحی ام هم بد نیست.امروز شبنم یکی از دوستهای قدیمی ام را می بینم.
-
[ بدون عنوان ]
یکشنبه 24 اردیبهشتماه سال 1385 11:03
دیروز یه کلاس ۶ ساعته ایزو داشتم.تحمل کلاس برایم خیلی سخت بود بعدش سردرد شدیدبی سابقه ایی شدم .تا رسیدم خونه ساعت ۶:۳۰ شد. مهمانهایم هم رفته بودند من یک ساعتی استراحت کردم بعد حاضر شدم رفتم خونه لیلا.روال زندگیم مثل ۳ هفته پیش شد.شب هم تا ساعت خونه لیلا دور همدیگه جمع شدیم.خوش گذشت.الان هم که سرکارم هستم.هیچ خبر خاصی...
-
عصر پنجشنبه
پنجشنبه 21 اردیبهشتماه سال 1385 14:20
چه خوب بود می تونستم احساساتم را کنترل کنم.مثلا می تونستم از هر لحظه ای که می خواستم احساسم را نسبت به کسی که دوست دارم تغییر می دادم و دیگه به ذهن و خاطرات خودم راهش نمی دادم.اینو خوب می دونم ادم همیشه باید برای کسانی ارزش قائل باشه که اون اشخاص هم برایش ارزش قائلند . اما نمی دونم چرا در مورد من این قضیه برعکسه و هر...