افکار نا منسجم

افکار نا منسجم

یاد نگاشت هایی از زندگیم
افکار نا منسجم

افکار نا منسجم

یاد نگاشت هایی از زندگیم

من  در محبت کردن و دوست داشتن زیاده روی می کنم و مسلما وقتی متفابلا به من این حسها داده نمی شه سرخورده می شم. نمی خواهم اشتباهاتم را تکرار کنم.

هوای بهاری

تا از راه رسیدم اولین کارم باز کردن پنجره اتاق بود، هوا فوق العاده است ، بهاریه بهاری جون می ده واسه قدم زدن فرق نمی کنه کنار دریا توی پارک یا کنار خیابون ، من عاشق این هوام.خدا کنه امروز همه چیز مثل این هوا خوب باشه....

پ ن.رفتم توی بالکن اتاق بوی خاک بارون خورده ، سبزی پیچک دیوار و گل رز باغچه حیاط حالمو حسابی جا آورد، زیبایی های اطرافمون کم نیست مخصوصا وقتی که بارون همه گرد و غبارها را پاک می کنه، هوا واقعا عالیه اگه شما می تونید برید بیرون قدم بزنید حتما این کار را انجام بدید  حیفه این هوا و این زیبایی های بعد از بارون را از دست بدید.من که بعد از کارم حتما اینکارو انجام می دهم.

 تا حالا هم همه جیز خوب بوده به چیزی هم فکر نکردم از اینکه موبایلم را خونه جا گذاشتم احساس خاصی ندارم، باید به باقی کارهام برسم.

پاستا فکتوری

تعطیلات آخر هفته خوبی را گذروندم.پنجشنبه رفتم کوه ، واقعا نیاز داشتم.شب هم که مهمان بودم.خیلی خوش گذشت و واقعا چه غذاهای خوشمزه ایی هم درست کرده بودند.جمعه هم فیلم یک تکه نان را دیدم. برایم جذابیت فیلمهای قبلی تبریزی را نداشت و انتظار فیلم قوی تری را داشتم.شب با یکی از دوستان که از استرالیا آمده رفتیم پاستا فکتوری میدان محسنی ،من که محیط و موزیک اونجا را دوست دارم اما دوستمون می گفت طراحی قسمت ورودی اش ادم را به یاد ایتالیا نمی اندازه و بیشتر به یاد رستوران ژاپنی می اندازه و فقط با دیوار سنگی آدم را به زحت یاد جنوب ایتالیا می افته اون می گفت :سیدنی اگه بخواهیم بریم رستوران ایتالیایی باید ۴ روز زودتر رزرو کنیم خلاصه شب خوبی بود.

از کاری که انجام دادم پشیمون نیستم ولی عذاب وجدان دارم .طفلک جا خورده بود و همش می گفت من که نمی فهمم، من که نمی فهمم.راستش خودم هم خیلی نمی فهمم ولی واقعا کار او هم دور از انتظارم بود.

مدل آدمهای مختلف با هم فرق می کنه و این تفاوتها باعث دوستیها و جذابیت ها می شه.

صبح با چک کردن Off line هام کلی روحیه ام بهتر شد.کلا به این نتیجه رسیدم ایجاد محیط شاد و شادی به خودم بستگی داره و هر کسی واقعا به فکر خودشه.خودم باید به فکر خودم باشم .باید برنامه تابستانم را پر کنم.وگرنه بدون برنامه جز اتلاف و هدر دادن وقت هیچی نصیبم نمی شه، کلاس ورزش و زبان باید برم. دلم نمی خواهد به گذشته فکر نمی کنم اما فکر آینده معمولا ذهنم را مشغول می کنه و دست از سرم بر نمی داره.این هم باید کم کم از خودم دور کنم.باید خودم را به دختر شاد خنده رو تبدیل کنم.مطمئنم که من می تونم.

خسته شدم از بس گریه کردم.صبح همکارم بهم گفت از بعد از عید سرحال نیستی.این چند رور کارم شده بود غصه  گریه.یه جورایی خنذه از یادم رفته بود.تصمیم خودم را گرفتم با دلیل و بی دلیل بخندم.در غیر اینصورت خنده از یادم میره به غم و غصه عادت می کنم و هر فکر توی این سن و سال توی ذهنم شکل بگیره تغییرش سخت می شه.

خدایا کمکم کن.

تعطیلات عید هم بلاخره تمام شد.کار مفید من در تعطیلات دیدن دو سه تا فیلم و خواندن کتابهای سهم من و جامعه شناسی خودمانی و پرنده خارزار بود..کلا تعطیلات زیاد هم با من سازگار نیست یه جورایی افسرده ام می کنه.خدا را شکر که الان سرکارم هستم و کارم را خیلی دوست دارم.

دیشب موقع ظرف شستن همش داشتم گریه می کردم.بعضی موقع ها خودم هم نمی دونم مشکل ام چیه یا بخاطر اون چیزی که واقعا مشکل نیست انقدر فکر خودم را مشغول می کنم که یه دردی توی قفسه سینه ام می پیچه .یه جورایی فکر کردن عصه خوردن ، از دست خودم حرص خوردن جزء لاینفک زندگیم شده.خیلی بی حوصله شده ام حوصله تلویزیون هم ندارم  بیشتر با خودم حرف می زنم تا با دیگران ، تصمیماتی  می گیرم که هیچکدومش عملی نمی شوند .من نیاز به تفریح ،شادی و خنده و توجه دارم.