افکار نا منسجم

افکار نا منسجم

یاد نگاشت هایی از زندگیم
افکار نا منسجم

افکار نا منسجم

یاد نگاشت هایی از زندگیم

حرفهای دلتنگی

شاید خیلی وقتا خیلی حرفها تو دلت باشه اما توان گفتن و نوشتن اونها را نداشته باشی یا شاید هم بخواهی بیانشون کنی اما هیچ نظم و ترتیبی پیدا نمی کنی.بدت نمیومد کسی بود که خودش همه اون چیزهایی که نمی خواهی بگی و تو دلته را می فهمید و اونوقت می نشست کنارت ، باهات صحبت می کرد و اونقدر بهت ارامش می داد که همه اون استرس ها نفرت ها و کینه ها از دلت بیرون می اومد و آروم می شدی . آروم آروم.

هر روز که از خواب بیدار می شم با خودم تکرار می کنم خانم کوچولو پا شو که کلی کار برای انجام دادن داری این جوری وقت خودت را با فکرهای بیخود تلف نکن.برنامه امروزم را با خودم مرور می کردم. اول باید بری تعمیرگاه ، اصلا هم به این فکر نکن که کاشکی کسی بود همراهت می اومد. بعدش باید بری بانک و بعد هم شرکت که کلی کار برای انجام دادن داری . اول باید قیمت تجهیزات را مشخص کنی دوم ورژن جدید پروفایل را بررسی کنم و بفرستم برای آقای اعظمی وکلی کار دیگه فراموش کن که پنجشنبه است و کسی بعد از ظهر پنجشنبه را شرکت نمی مونه.

این سه چها روزه کتاب خانوم را خوندم. به این فکر می کنم دیوهای و فرشته های زندگی من چه کسانی هستند؟می دونم فرشته های زندگیم کم نیستند. اما در مورد دیو زندگیم شک دارم. خوشحالم که همیشه گذر زمان خیلی چیزها را می شوره و میبره.

 

نظرات 2 + ارسال نظر
[ بدون نام ] پنج‌شنبه 12 بهمن‌ماه سال 1385 ساعت 05:52 ب.ظ http://www.wall.blogsky.com

سلام
دل...شاید جاییه برای نگه داشتن حرفهاییه کهنباید گفت..
شایدم یه همرتز واقعی که گوش برای شنیدنه حرفات باشه هنوز پیدا نشده...ولی حرف دل در دل بمونه بهتره ...می دونی چون از دل خارج بشه دیگه حرف دل نیست...

دریا شنبه 14 بهمن‌ماه سال 1385 ساعت 04:07 ب.ظ

گفته بودم چو بیایی «غم دل با تو بگویم...» ):}
چه بگویم؟ که غم ازدل برود، چون تو بیایی! ( :}

D;}

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد